جدول جو
جدول جو

معنی زرین قدح - جستجوی لغت در جدول جو

زرین قدح
(زَرْ ری قَ دَ)
نرگس سپید و زرد. (ناظم الاطباء) :
کند روشن به نرگس چشم مستان
نهد زرین قدح در صحن بستان.
خواجوی کرمانی (گل و نوروز)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَرْ ری قَ)
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه و 22 هزارگزی شمال باختری ترکمان واقع است و 935 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری صَ دَ)
چیزی به شکل صدف که از طلا ساخته باشند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از آفتاب جهانتاب. (برهان) (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کنایه از آفتاب و او را زرین کاسه و زرین کلاه نیز گویند. (انجمن آرا) :
تاج گهر آسمان برانداخت
زرین صدف از نهان برانداخت.
خاقانی.
باز از تف زرین صدف شد آب دریا ریخته
ابر نهنگ آسا ز کف لؤلوی لالا ریخته.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 379).
مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده
خرچنگ ناپروا ز تف پروانۀ نار آمده.
خاقانی (دیوان ایضاً ص 390).
رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری دِهْ)
دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرین قلم
تصویر زرین قلم
زرین خامه خوشنویس
فرهنگ لغت هوشیار