چیزی به شکل صدف که از طلا ساخته باشند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از آفتاب جهانتاب. (برهان) (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کنایه از آفتاب و او را زرین کاسه و زرین کلاه نیز گویند. (انجمن آرا) : تاج گهر آسمان برانداخت زرین صدف از نهان برانداخت. خاقانی. باز از تف زرین صدف شد آب دریا ریخته ابر نهنگ آسا ز کف لؤلوی لالا ریخته. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 379). مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده خرچنگ ناپروا ز تف پروانۀ نار آمده. خاقانی (دیوان ایضاً ص 390). رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود
چیزی به شکل صدف که از طلا ساخته باشند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از آفتاب جهانتاب. (برهان) (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کنایه از آفتاب و او را زرین کاسه و زرین کلاه نیز گویند. (انجمن آرا) : تاج گهر آسمان برانداخت زرین صدف از نهان برانداخت. خاقانی. باز از تف زرین صدف شد آب دریا ریخته ابر نهنگ آسا ز کف لؤلوی لالا ریخته. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 379). مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده خرچنگ ناپروا ز تف پروانۀ نار آمده. خاقانی (دیوان ایضاً ص 390). رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود